تخت سلیمان (قرآن)حضرت سلیمان علیهالسّلام دارای تخت فرمانروایی بود. ۱ - تخت فرمانرواییولقد فتنا سلیمـن والقینا علی کرسیه جسدا ثم اناب.(و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم، ) ۲ - آزمایش حضرت سلیمانافکندن جسم بی جان انسانی بر تخت سلیمان علیه السلام، وسیله آزمایش ایشان از سوی خداوند بود. ولقد فتنا سلیمـن والقینا علی کرسیه جسدا ثم اناب. " کرسی" به معنی" تخت پایه کوتاه" است، و چنین به نظر میرسد که سلاطین دارای دو نوع تخت بودهاند، تختی برای مواقع عادی بود که پایههای کوتاهی داشت، و تختی برای جلسات رسمی و تشریفاتی که پایههای بلند داشت، اولی را" کرسی" و دومی را" عرش" مینامیدند. " جسد" به معنی جسم بی روح است، و به گفته" راغب" در کتاب" مفردات" مفهومی محدودتر از مفهوم" جسم" دارد، زیرا جسد بر غیر انسان اطلاق نمیشود (مگر به طور نادر) ولی جسم اعم است. از این آیه اجمالا استفاده میشود که موضوع آزمایش سلیمان به وسیله جسد بی روحی بوده است که بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت، چیزی که انتظار آن را نداشت، و امید به غیر آن بسته بود، ولی قرآن شرح بیشتری در این زمینه نداده است. مفسران و محدثان در این زمینه اخبار و تفسیرهایی نقل کردهاند که از همه موجه تر و روشنتر این است که: " سلیمان" آرزو داشت فرزندان برومند شجاعی نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمن به او کمک کنند، او دارای همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر میشوم- تا فرزندان متعددی نصیبم گردد، و به هدفهای من کمک کنند، ولی چون در اینجا غفلت کرد و" انشاء الله"، همان جملهای که بیانگر اتکای انسان به خدا در همه حال است، نگفت در آن زمان هیچ فرزندی از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندی ناقص الخلقه، همچون جسدی بی روح که آن را آوردند و بر کرسی او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروی خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت. ۳ - مراد از جسد در آیهافکنده شدن جسدی بی جان بر تخت سلیمان علیه السلام، زمینه توجه ایشان به خدا و سپردن امور به دست او بود. ولقد فتنا سلیمـن والقینا علی کرسیه جسدا ثم اناب.(ز ارتباط میان افکنده شدن جسد بر تخت سلیمان علیهالسّلام و توبه و انابه ایشان پس از آن، میتوان برداشت یاد شده را به دست آورد.) بعضی از مفسرین گفتهاند: " مراد از جسدی که بر تخت سلیمان افتاد، خود سلیمان علیهالسّلام بوده که خدا او را به مرضی مبتلا و آزمایش کرد، و تقدیر کلام این است که: " القیناه علی کرسیه کجسد لا روح فیه من شدة المرض- ما او را مانند جسدی بی روح از شدت مرض بر تختش انداختیم". لیکن این وجه صحیح نیست، برای اینکه هیچ گوینده فصیحی ضمیر را از کلام حذف نمیکند، و از کلامی که ظاهرش انداختن جسدی بر تخت سلیمان علیهالسّلام است، انداختن خود سلیمان علیهالسّلام را اراده نمیکند، آن هم گویندهای که کلامش فصیحترین کلام است. مفسرین دیگر اقوال مختلفی در مراد از آیه دارند، و هر یک از روایتی پیروی کرده و آنچه به طور اجمال از میان اقوال و روایات میتوان پذیرفت، این است که: جسد نامبرده جنازه کودکی از سلیمان علیهالسّلام بوده که خدا آن را بر تخت وی افکند، و در جمله" ثم اناب قال رب اغفر لی" اشعار و بلکه دلالت است بر اینکه: سلیمان علیهالسّلام از آن جسد امیدها داشته، و یا در راه خدا به او امیدها بسته بوده، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بی جانش را بر تخت سلیمان افکنده تا او بدین وسیله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسلیم او شود. ۴ - پانویس۵ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۴۴۳، برگرفته از مقاله «تخت سلیمان». |